محل تبلیغات شما
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آنِ ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا به خون پروا کن ای دوست کنارِ چشمه ای بودیم در خواب تو با جامی ربودی ماه از آب چو نوشیدیم از آن جامِ گوارا تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب تنِ بیشه پر از مهتابه امشب پلنگِ کوه ها درخوابه امشب به هر شاخی دلی سامون گرفته دلِ من در تنم بی تابه امشب به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آن ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

مانده ام تا وسط معرکه گیری چه کنم؟

در شهر عشق رسم وفا نیست

به من گفتی دل دریا کن ای دوست

دریا ,ای ,کن ,دوست ,امشب ,گفتی ,کن ای ,ای دوست ,دریا کن ,دل دریا ,به من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مبطلات نماز